ستاد بحران مؤسسۀ خیریهٔ محسنین، شنبه مورخهٔ 19 تیر، طی نشستی طرح شناسایی بیماران را در دستور کار قرار داد، در این نشست مقرر گردید علما و فعالین هر محله بیماران را شناسایی و به مؤسسۀ خیریهٔ محسنین معرفی کنند تا به آنها خدمات ارائه گردد.
پیرو همین طرح، تزریقاتچی لیست بیماران را پیشرو میگذارد و محلهبهمحله به بیماران سر میزند. بهدلیل گستردگی بیماری و پراکندگی بیماران در محلات مختلف، خدماترسانی کمی دشوار میشود.
پیرزنی در داییآباد بیمار است و نیاز شدید به دارو دارد. تزریقاتچی پس از سر زدن به چند بیمار در مسیر، ساعت 10 شب به داییآباد میرسد، به خانواده بیمار زنگ میزند، میگویند: دیر رسیدید بیمار حالش بد شد بردیم بیمارستان!
بیماری دیگر در خیابان باقری شیرآباد است، او هم پیرزن است. تزریقاتچی به آنجا میرود. جوانی با محاسنی زیبا در را بازمیکند، از اینکه ما را در این وقت شب آنجا میبیند ذوقزده میشود!
همسر تزریقاتچی سبدغذایی و بستۀ دارویی را به داخل خانه میبرد.
جوان پای برهنه دم در ایستاده با تزریقاتچی صحبت میکند و میگوید مادرم سرطان دارد، این روزها دردش بیشتر شده است. من تنها نانآور خانواده هستم، در فلان خیابان میوه میفروشم. بیشتر مشتریهایم علما و جماعتیها هستند، امروز یکی از مولویها که از مشتریهای قدیمی است، برای خرید آمد. وقتی دید خیلی پریشان و آشفته حالم، پرسید: چرا امروز حالت گرفته است؟ گفتم مادرم سخت بیمار است و من توان ندارم او را دوا و درمان کنم! او گفت امروز در جلسۀ ستاد بحران مؤسسۀ خیریۀ محسنین مقرر شد که هر یک از علما در محلۀ خود، بیماران نیازمند را شناسایی و به موسسۀ محسنین معرفی کنند تا تحت پوشش و حمایت قرار گیرند. شمارهام را گرفت و گفت شما را به مؤسسۀ خیریهٔ محسنین معرفی میکنم.
جوان میگفت فکر نمیکردم اینقدر زود به ما رسیدگی شود، من باورم نمیشود شما این وقت شب برای کمک به من آمدهاید!
دیدگاهتان را بنویسید