ساعت یک شب است و تزریقاتچی در شهر از این محله به آن محله میرود تا اینکه لیست بیمارانِ معرفیشده از طرف موسسه تمام میشود و تزریقاتچی میخواهد به خانه برگردد. از خیابان مرادقلی حرکت میکند که ناگهان گوشی زنگ میخورد. جوانی اطلاع میدهد دو نفر بیمار در خانه داریم که نیاز شدید به دارو و درمان دارند. تزریقاتچی چون خسته و در مسیر بازگشت به خانه است، میگوید: پایان کارم است و دارم به خانه برمیگردم، فردا خدمت میرسم. اما آن جوان اصرار میکند: «تو را خدا بیا به داد اینها برس!» تزریقاتچی دلش نمیآید این جوان را ناامید کند، فرمان را میچرخاند و برمیگردد و به سمت کریمآباد میرود. آن جوان کنار جادۀ فرودگاه منتظر ایستاده است. با راهنمایی جوان به منزل بیمار میرسند.
تزریقاتچی از پلههایی با سقف گنبدیشکل بالا میرود. پیرزنی در ورودی پشتبام منتظر است. میگوید: خدا خیرتان دهد، پسر و عروسم در آتش تب میسوزند، لطفا بفرمایید در این اتاق. در پشت بام این خانه چند اتاق ردیفی قرار دارد. تزریقاتچی با راهنمایی پیرزن به اتاق بیماران وارد میشود؛ دو نفر یکی در یکطرف و دیگری در طرف دیگر اتاق در لحاف خود را پیچدهاند. ترزیقاتچی نمیداند کدام مرد است و کدام زن. پیرزن میگوید: او پسرم است و این عروسم. هر دو بیمار بهقدری بیحال و بدحال هستند که متوجه حضور تزریقاتچی نمیشوند.
تزریقاتچی بستۀ دارویی را تحویل و تزریقات پسر را انجام میدهد و تزریقات عروس را بهعهده پیرزن میگذارد و هنگام خداحافظی چند بستۀ داوریی دیگر هم به آنها میدهد.
چند شب میگذرد و دوباره آن جوان زنگ میزند و میگوید آن پیرزنی که پسر و عروس را خدمت میکرد، خودش و دو نفر دیگر در همان خانه کرونا گرفتهاند، لطفاً دوباره به داد ما برسید. تزریقاتچی که با همسرش در شهر در حال انجام وظیفه است، در آخر شب پیش آنها میرود. صحنۀ غمانگیزی است؛ مادر پیر با کپسول اکسیژن نفس میکشد و پسر جوانش کنارش بیمار و بیحال افتاده است و عروسش که بهزودی مادر میشود و دو دخترش در اتاقی دیگر در بستر بیماری هستند.
از جوانی که پیگیر درمان اینهاست میپرسم شما با اینها چه نسبتی دارید؟ میگوید: من نسبتی ندارم، من همسایه اینها هستم. تنها فرزند این خانه همین جوان مریض است. پدر این خانه فوت کرده است و مادرپیر سرپرست آن است که او خود الان با کرونا درگیر است، و اینها اینجا مستاجر هستند.
تزریقاتچی و همسرش تزریقات آنها را انجام میدهند و ساعت 2 شب به خانه برمیگردند.
سپس در چند مرحله دیگر هم به این خانواده رسیدگی میشود و سرانجام همۀ آنها بهبود مییابند؛ الحمدلله رب العالمین.
دیدگاهتان را بنویسید